سید احسانسید احسان، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

روزهای احسان

پدرت، تکیه گاه...

امروز آنقدر با عجله خداحافظی کرد که فراموشم شد به او بگویم راستی تو اگر بروی دلتنگی را چه کنم ؟؟!!! امروز انقدر زود  از کنارم رفت که هیچ خاطره ای  مرا اینگونه ترک نکرده  بود   امروز رفت و به یادم سپرد تمام دلبستگی هایی را  که هر روز عمق شان بیشتر از پیش شده بود رفت و تو ( پسرم ) دیدی که دلم چگونه آشوب شد ...که چقدر دلم گرفت  ... هزار بار شکر که این فاصله ها ابدی نخواهد بود و خدا او را دوباره به اغوش من و دستان کوچک تو باز میگرداند اما در اوج اشک هایی که تو را هم بی طاقت کرده شاد هستم ...من شادم که بار دیگر به یادم آمد: پدر تو تمام وجود من است . که اگر ذره ای مسافت بهانه ای برای دوری...
9 اسفند 1390

امروز دیدمت پسرم

سلام پسرم از گفتن این کلمه ی "پسرم" حال عجیبی بهم دست داد الان. چون اولین باره که میگم. (مامانت الان یه بادکنک به شکل نی نی رو به پام گره زد نخش رو) عزیزم امروز وقتی تو سونوگرافی فهمیدم که پسری، بعد از اینکه خوشحال شدم،رفتم تو فکر. من تجارب زیادی به عنوان یه مرد تو زندگیم دارم. بعضی جاها اشتباه کردم.بعضی جاها درست عمل کردم. حیفه که همون اشتباهات رو تو بکنی. احساس میکنم مثل این میمونه که یه آدم دو بار از یه سوراخ گزیده بشه. چون احساس میکنم تو امتداد منی. ادامه ی منی. دوست دارم طوری بزرگ شی که همیشه بتونی با من راحت باشی و حرف دلت رو بزنی. راحت مشورت بگیری، حتی تو کارهایی که میدونی من مخالفم یا حتی متنفرم. امیدوارم من هم ظرفیتم این...
2 اسفند 1390
1